« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

پازل‌های وجودم.

چهارشنبه, ۱۸ مرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۳۵ ق.ظ

متأسفانه تصویرم از «سکوت» خیلی قشنگه پس تماشاش میکنم. «کدْح» برام مقدسه پس شبیه سمفونی خرمشهر یا نغمه‌ی هستی می‌نوازمش. «ودّ» برام  محترم و رهایی‌بخشه پس به سراغش می‌رم. «صبر» شبیه شربت زعفرونی برام خوش‌رنگ و شیرینه پس لاجرعه سر می‌کشمش. «انقطاع» واسه‌م زیباست پس تبر به دوش ریشه‌های اتصالم به زمین رو قطع میکنم. «رجاء» شبیه واژه‌ی حبل المتین، آرامش‌بخش و دل‌گرم کننده‌ست پس تلألؤش رو توی قلبم بیشتر میکنم. «صدق» برام روح‌نوازه، حقیقت داره و عطربهشت رو ازش استشمام میکنم، پس هرجا که باشه، دنبالش میگردم. «تنهایی» شبیه ماه، برام زیباست پس در آغوش می‌کشم‌ش و «زندگی»؟ آره خب؛ سخته، طاقت فرساست، شگفت‌انگیزه، مه‌آلوده اما موهبت منه، پس نفس‌ش می‌کشم. عمیق، ممتد و ابدی...

  • ۰۲/۰۵/۱۸
  • کادح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات