جوشن روحم.
چهارشنبه, ۲۵ مرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۰۵ ق.ظ
در کشاکش ابتلائات روحم از شش جهت داره کشیده میشه. قلبم توی حفرهای مچاله شده و با هر نفس، در قعر سینهم بیشتر فرومیره. توی این احوالات اما؛ دلم به رؤیای نجف قرار میگیره. صدای ملکوتی شهید آوینی، آرومم میکنه و جوشنکبیر به اشکهام پناه میده. و بله انسان، بیچارهست. بیچارهی محض باید توکل محض و صبوری مطلق داشته باشه و دلبسپره به صاحب دهر. «ما را نصیب دیگری از این زمانه هست؟»
- ۰۲/۰۵/۲۵
آدم اینجا تنهاست...