« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

« ؛ »

در سرزمین نجوا و کلمه

سلام خوش آمدید

جوشن روحم.

چهارشنبه, ۲۵ مرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۰۵ ق.ظ

در کشاکش ابتلائات روحم از شش جهت داره کشیده میشه. قلبم توی حفره‌ای مچاله شده و با هر نفس، در قعر سینه‌م بیشتر فرو‌میره. توی این احوالات اما؛ دلم به رؤیای نجف قرار می‌گیره. صدای ملکوتی شهید آوینی، آرومم میکنه و جوشن‌کبیر به اشک‌هام پناه میده. و بله انسان، بی‌چاره‌ست. بی‌چاره‌ی محض باید توکل محض و صبوری مطلق داشته باشه و دل‌بسپره به صاحب دهر. «ما را نصیب دیگری از این زمانه هست؟»

  • ۰۲/۰۵/۲۵
  • کادح

نظرات (۲)

  • مسلمانِ یاغی ...
  • آدم اینجا تنهاست...

    پاسخ:
    خیلی تنهاست... اگه نبود بشارت ان‌الله معنا چه می‌کردیم؟
  • مسلمانِ یاغی ...
  • بشارت ان الله معنا در ما آنطور که باید جا کرده؟

    پاسخ:
    صادقانه؟ نه. آنطور که باید نه. 
    اما بشارت‌ش شیرین. امیدبخشه. دل‌گرم کننده‌ست.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

    در جهانی که با گریستن آغاز میشود و با گریستن پایان میابد، پیامبری را شناختم که معجزه‌اش کلمه بود و «امید و لبخند» را برایم تلاوت کرد. از آن پس من به سلسلهٔ امیّد اقتدا کرده‌ام،طلوعِ فجر را دوست دارم و اینجا کلماتم را به امانت میگذارم...

    مطالب پربحث‌تر
    آخرین نظرات